سخنان حضرت علی(علیه السلام) در نداشتن یار و یاور از زبان خود حضرت
بار خدایا، از تو برای مقابله با قریش و همراهانشان یاری میطلبم. آنان پیوند خویشاوندی با مرا گسستند، کار مرا دگرگون کردند، همگی بر سر حق جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که از همه آنان به آن سزاوارترم، برای مبارزه با من متحد شدند و گفتند: حق را اگر میتوانی، بگیر و اگر تو را از آن محروم کردند، صبر پیشه کن یا با اندوه و حسرت بمیرᴉ
به اطرافم نگریستم. دیدم که نه یاوری دارم و نه کسی از من دفاع میکند، جز اهل بیتم که اگر مرا یاری میکردند، کشته میشدند و من مایل نبودم جانشان به خطر افتد. پس با خار در چشم، دیده بر هم نهادم و با استخوان در گلو، جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و در عین حال خشمی را که تلختر از گیاه حنظل و دردناکتر از فرورفتن تیغ برنده در دل بود، فرو خوردم و بر آن شکیبایی ورزیدم.
اگر بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عمویم حمزه و برادرم جعفر برای من مانده بودند، به اجبار و اکراه هم بیعت نمیکردم؛ اما من گرفتار دو تازه مسلمان، یعنی عباس و عقیل، شدم که کاری از آنان ساخته نبود. بر آن شدم که خاندان خویش را حفظ کنم و با خار و خاشاک در دیده ، چشم بر هم نهادم و جرعه های خشم و اندوه را با گلوی و با خار و خاشاک در دیده، چشم بر هم نهادم و جرعههای خشم و اندوه را با گلوی گرفته فرو بردم و صبری کردم که تلختر از حنظل و دردناکتر از تیغ برنده بود.
برگرفته از کتاب نهج البلاغه، خطبه 217، ص336