بداء به مثابه نماد محدودیت علم الهی امامان
یکی از شاخصهای فکر شیعی عقیده به بداء بوده است. باور به این آموزه، به این معنا بوده که خداوند در عین اینکه به برگزیدگانش منابع غنی از علم را عطا کرده است؛ ولی علم اعطایی، محدود و در معرض مداخلات الهی است و در هر زمانی ممکن است که در بخشی از آگاهیهای غیبی نمایندگانش، تغییراتی دهد، مانند این که مقدرات مربوط به عمر و روزی و سلامت بندگان خود را جا به جا کند؛ البته این موضوع نیز از اسراری بوده که نسبت به بیان آن احتیاط میشده است. باور به آموزه بداء منشا این تهمت به شیعیان شده که ایشان با آموزه بداء به خداوند نسبت جهل میدهند و خطاهای امامان خود در اخبارات را نیز توجیه میکند.
در باور شیعی، اطلاع از اخبارات غیبی و پذیرش بداء دو امر نزدیک به هم هستند و در این دوره، شیعیان با این دو امر آشنا بودهاند.
مناظره
زمانی که یحیی بن زید قصد خروج داشت، متوکل بن هارون وی را از خروج منع کرد و مذاکره جالبی میان ایشان تبادل شد. این دیدار هنگام بازگشت متوکل از حج، صورت گرفت.
یحیی به متوکل گفت که عموی من، محمد بن علی ، به پدرم اشارت میکرد که از قیام بپرهیزد، چرا که اگر قیام کند و از مدینه بیرون رود کشته خواهد شد. وی مصرانه از متوکل درخواست کرد که اگر از امام باقر (علیه السلام) مطلبی در مورد او (خود یحیی) شنیده است بازگو کند.
متوکل با اکراه، خبر کشته شدن و به دار رفتن وی را، از امام نقل کرد. یحیی در مقابل این خبر گفت: که خدا جان هرکس را که بخواهد میگیرد و هر که را بخواهد زنده میدارد و برای این کلامش به آیه « و عنده ام الکتاب» تمسک کرد، سپس به متوکل گفت که ای متوکل، خداوند(عزو جل) این دین را به ما موید ساخته و به ما علم و شمشیر را ارزانی داشته و این دو را، ویژه ما ساخته است، حال آنکه پسر عموهای ما را تنها علم عطا کرده است.
متوکل از او پرسید: که چرا گرایش مردم به جعفر بن محمد و پدرش بیشتر از یحیی و پدرش است؟
یحیی در توجیه گفت: به این دلیل که آنها مردم را به زندگی ولی او و پدرش به مرگ فرا خواندهاند.
دوباره متوکل پرسید که آیا علم وی بیشتر است یا علم آنان؟
یحیی پاسخ جالبی داد و گفت: همه ما از علم بهرهای داریم، هر چه ما میدانیم آنها هم میدانند؛ ولی آنها چیزهایی میدانند که ما نمیدانیم.
برگرفته از کتاب علم امام در باور شیعیان نخستین از سید عبد الحمید ابطحی