از عالمی پرسیدند: بالاترین وزنه چند کیلو است که یه نفر بزنه و بهش بگن پهلوان؟
گفت: بالاترین وزنه یه پتوی یک کیلوئی است که هنگام نماز صبح بتواند از روی خود بلند کند.
از عالمی پرسیدند: بالاترین وزنه چند کیلو است که یه نفر بزنه و بهش بگن پهلوان؟
گفت: بالاترین وزنه یه پتوی یک کیلوئی است که هنگام نماز صبح بتواند از روی خود بلند کند.
به مناسبت سالگرد شهید گمنام این مدرسه مراسمی با حضور خانواده شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی در این مدرسه و مسجد فاطمه الزهرا سلام الله (جنب این مدرسه) با حضور چشمگیر اقشار مختلف مردم برگزار شد.
در این مراسم که بیشتر از اقشار جوان و انقلابی حضور داشتند بر تداوم مسیر پیموده شده از سوی شهدای تأکید شد چراکه همچنان جوانان انقلابی در کشور بسیار حضور دارند و عموم آنها گوش به فرمان رهبر خود در انجام امور انقلابی دارند.
این مراسم بزرگداشت با روایتگری وخاطرهگویی محمد رسول ملاحسنی نویسنده کتاب” یادت باشد” همراه با جشن امضای کتاب و مداحی آقای محمدی پناه ، برگزار شد.
ملاحسنی طی سخنان خود درباره این شهید بزرگوار گفت: بعضی از آدمها شاید طول زندگی کوتاهی داشته باشد، اما با توجه به ظرفیت روحی بالا، شرایط مساعد خانوادگی که برای تربیت آنها وقت گذاشتند یا جامعهای که در آن حضور داشتند، عمق زندگیشان آنقدر زیاد است و روح بزرگی دارند که وقتی خاطراتشان را میخوانید از خود میپرسید که آنها مگر چقدر وقت داشتند؛ هم در مسجد بودند، هم در باشگاه، هم در دانشگاه و … و در همه جا هم حضور فعال و تأثیرگذاری داشتند. به نظرم، اصل سبک زندگی دینی و اسلامی که به دنبال آن هستیم، ساختن چنین انسانهایی است که در طول زمان کم زندگی کردند، اما میتوان از آنها با عنوان یک الگو یاد کرد.
قهرمان «یادت باشد» چنین ویژگی دارد. از یک سو، او جزو پاسداران سپاه استان قزوین بود و از صبح زود در محل کار خود حاضر میشد. نوع رفتار او در محل کار، مأموریتهای زیاد و طولانی، شرکت در رزمایشهای مختلف و دورههای آمادگیهای گوناگون و ارتباطش با سربازها در محل کار و … همه اینها یک بخشی از بعد اجتماعی شهید مرادی را تشکیل میداد. نوع رفتار او با سربازها خود یک الگوست، اگر پای صحبتهای این سربازها بنشینیم، نکات جالبی میشنویم که بخشی از آن در خود کتاب نیز ذکر شده است. بُعد دیگر زندگی شهید مرادی، ورزشکار بودن اوست. او حدود 12 سال مربی دفاع شخصی بود و آدمهای مختلف شاگردان او بودند. یکی از ابعاد مهم زندگی او فعالیتهای اجتماعی او بود. شهید مرادی از جمله پایهگذاران هیئت خیمه العباس شهر قزوین و از میانداران این هیئت بود. از سوی دیگر، او از جمله بانیان مسجد حضرت امیر (ع) در شهر قزوین بود.
یک وجه زندگی او که خیلی مهم است، زندگی شخصی اوست که به ارتباط شهید با همسر و پدر و مادرش اختصاص دارد. کتاب «یادت باشد» تلاش دارد تا به این وجه آخر آن هم صرفاً از زبان همسر شهید بپردازد. کتاب از خواستگاری شهید از همسرشان شروع میشود و در نهایت به شهادت و ایام پس از آن پایان مییابد. اگر میتوانستیم ابعاد دیگر زندگی شهید را ثبت و ضبط میکردیم، قابلیت پرداختن در یک کتاب را داشت.
در پایان این مراسم با حضور امام جمعه محترم شهرستان اردکان از خانواده شهید سیاهکالی تقدیر به عمل آمد.
یادآور میشود شهید حمید سیاهکالی مرادی دومین شهید مدافع حرم در استان قزوین محسوب میشود که در سن 24 سالگی به دفاع از حرم اهل بیت (ع) پرداخت و با نائل شدن به فیض شهادت سندی دیگر بر افتخارات این مرز و بوم افزود.
نشستی علمی با حضور«حجه الاسلام و المسلمین محسن شریعتی» از اساتید حوزه با موضوع« جریان یمانی، شبهات و پاسخ به آنها» درجمع طلاب خواهر فاطمه الزهراء (س) اردکان و مربیان مهدویت شهرستان برگزار شد .
در این جلسه محسن شریعتی بیان کرد: احمد الحسن یمانی یکی از مدعیانی است که در عراق فرقه ای را تشکیل داده و خود را امام سیزدهم معرفی کرده است. او مدعی است که با چهار واسطه نسبش به حضرت مهدی(عجل الله) میرسد.
فرقههای ضاله به چند دلیل بیشتر در عراق تشکیل میشود: همه مسلمانان میدانند زمان حکومت حضرت مهدی(عجل الله) در عراق است. مردم آن منطقه نسبت به حضرت مهدی(عجل الله) احساساتشان نسبت به دیگر مناطق غلبه بیشتری دارد. به همریختگی اوضاع اجتماعی- سیاسی عراق بعد از سقوط صدام و دولتهای دشمن عراق این جریانات را طراحی میکنند.
جریان یمانی از چهار جریان اخباریون، شیخیه، بهائیت و قادیانیه بهره میبرد. هدف جریان احمد الحسن ایجاد تفرقه و فتنه در کشورهای شیعی، تخریب جایگاه علماء و مراجع، ناکارآمد جلوه دادن علوم دینی حوزه علمیه و تبدیل نیابت عامه به جای نیابت خاصه است.
انشعابات جریان یمانی مکتب نجف، مکتب مصر و احلاس است.
خطر جریان یمانی در این است که برای هدف قرار دادن مسائل ضروری و مسلم در مذهب تشیع پی ریزی شده و از بدنه جامعه دینی و یا حوزوی برای ضربه زدن به جامعه دینی و حوزه یارگیری میکند.
کتاب «علی از زبان علی» از آقای محمد محمدیان، نشر معارف، زندگی و زمانه امیرالمومنین از زبان خودش را به تصویر می کشد. این کتاب دربردارنده گزارش های تاریخی و روایی براساس سیر طبیعی رخدادهای اجتماعی و سیاسی است . نویسنده در ابتدا کتاب «حیاه المومنین» را به زبان عربی نوشته که در هفت عنوان به چاپ رسیده است اما نویسنده کتاب را به فارسی با این عنوان آماده ساخته تا در دسترس عموم قرار بگیرد.
جوانان، بازوي قدرتمند دفاع و سازندگي هر جامعه و تأثيرگذارترين افراد در تحولات جامعهاند.
ويژگيهاي جوان آنقدر مهم و با ارزش است كه در تشكيل حكومت جهاني امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف چشمگير و نمايان است.
در جهان كنوني كه عصر بيمعنويتي و بياخلاقي است بسياري از جوانان جامعه ما توجه خاصي به معنويت، قرآن و اهل بيت عليهم السلام از خود نشان ميدهند. و بديهي است بايد اين شور و نشاط با شعور معنوي آميخته و با الگوهاي خوب آشنا شوند تا به سر منزل واقعي رهنمون گردند، يكي از ابزارهايي كه جوانان را در اين مسير كمك ميكند انس با قرآن و الگوهاي قرآني است، چرا كه قرآن كلام خداوند است و دستورات الهي در آن نهفته و انسان ميتواند به وسيله انس با قرآن بهرههاي معنوي زيادي ببرد. هر چقدر به قرآن نزديك شويم صفا و معنويت بيشتر ميشود و به همان اندازه از انحرافات و فسادهاي اخلاقي دور خواهيم گشت.
امام سجاد عليه السلام ميفرمايد: «اگر تمام اهل مشرق و مغرب از دنيا برود هرگز از تنهايي وحشت نميكنم، هنگامي كه قرآن همراه من باشد.[1]
لذا جوانان بايد طبق رهنمودهاي معصومان عليهم السلام به قرآن و الگوهايي كه در آن معرفي شده اهميت بدهند و آن را در عصر غيبت در زمينهسازي ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بكار گيرند. چرا كه دوران غيبت كبري دوران تمرين اطاعت و دوران خودسازي و تلاش براي رسيدن به كمال واقعي است.
در قرآن جوانان موفق با ويژگيهاي خاصي معرفي شدهاند كه برخي از آنها عبارتند از:
1. جوان صبور و تسليم دستور خدا
حضرت اسماعيل عليه السلام وقتي به حد رشد رسيد، پدر بزرگوارش به او گفت: «من در خواب ديدهام تو را سر مُيبرم، نظرت در اينباره چيست؟»[2]
اسماعيل عليه السلام جانانه جواب داد «اي پدر، آن چه خداوند به تو امر كرده، انجام بده به خواست خداوند من را از بردباران خواهي يافت».[3]اين فداكاري و جانبازي كه هر ساله در عيد قربان خاطرة آن زنده ميشود و همه به شجاعت و تسليم بودن اسماعيل در برابر حق آفرين درود و سلام ميفرستند، در جهان امروز كه گذشت و صبر و تسليم در برابر حق كه از مهمترين و ارزشمندترين ويژگيهاي مردان الهي است. اسماعيل الگوي مناسبي براي جوان منتظر ميباشد.
2. جوان پاكدامن
حضرت يوسف عليه السلام در برابر خواهشهاي نفساني زليخا حاضر به معصيت نشد و بيگناه به زندان افتاد[4] و سختيهاي زندان را تحمل كرد تا پاك بماند. اين نفس ستيزي حضرت يوسف عليه السلام در هنگام مهيا بودن شرايط گناه، الگويي براي همه جوانان عصر كنوني است. زيرا جوان منتظر و زمينهساز ظهور، خود را از گناه و آلودگي دور ميكند و خوشا به سعادت آن جواني كه با وجود مهيا بودن گناه خود را به معصيت نميآندازد چرا كه خداوند متعال و حضرت مهدي عليه السلام را شاهد بر اعمال خود ميداند.
3. جوان غيور
حضرت موسي عليه السلام با تمام تدابير امنيتي و سختگيريهاي فرعون، پا به عرصه وجود گذاشت و دربار فرعون، محل رشد و نمو او شد آن حضرت در جواني به حمايت بني اسرائيل پرداخت، از اين رو مجبور شد براي حفظ جانش، وطنش را ترك كند. او صحراي سينا را پشت سر گذاشت و با زحمات طاقت فرسا خود را به «مدين» شهر شعيب پيامبر عليه السلام رساند.
غيرت اين جوان سبب شد به دختران شعيب كمك كند. زيرا او مانند ديگران نسبت به جامعه زمان خود بيتفاوت نبود[5] و احساس مسئوليت كرده و در برابر ظلم ايستاد. امروز جوانان ما هم بايد در برابر كوچكترين انحراف، خرافات، بدعتها و مدعيان دروغين بيتفاوت نباشند و بايد پويا، سرزنده و آگاه نسبت به زمان، احساس مسئوليت كند.
4. جوان شجاع
حضرت داود عليه السلام، جواني است كه در مقابلة سپاه طالوت با لشكر باطل جالوت، پهلوان لشكر كفر (جالوت) را نقش بر زمين ساخت خداوند متعال هم مقام نبوت، حكمت و سلطنت را به او بخشيد[6] وي با به كار بستن قدرت، فكر و قوت جواني براي مبارزه با طاغوت الگويي براي همه جوانان است تا در برابر جالوتيان زمان ايستادگي كنند. چرا كه خداوند پشت و پناه جوانان مبارز با طاغوت است و در برابر اين مبارزه، حكمت و بزرگي عطاء خواهد نمود.
در هر صورت جوان منتظر، پويا و داراي فكر و برنامهاي است كه خود را ضمن رساندن به معنويت و اخلاق، با بهرهگيري از الگوهاي قرآني و به كار بستن آن در مراحل زندگي خود، زمينهساز ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف قرار دهد.[7]
قدر جوان و جواني را بهتر از پيش بدانيم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «قدر جواني را قبل از فرا رسيدن پيري بدان».[8]
اين دوران زيباي زندگي در قرآن بعنوان «احسن تقويم» ياد شده است. در روايتي اين كلام خداوند متعال «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم» را به دوران جواني تفسير فرمودهاند.[9]
و بالاخره سخن را با تعبير بسيار زيباي مقام معظم رهبري به پايان ميبريم:
«جواني در انسان، عبارت از دوران خاصي از عمر است كه در آن دوران، انسان به شكفتگي و بالفعل شدن بسياري از استعدادها ميرسد و دوران اوج زيباييها و جوشش استعدادها و تواناييهايي است كه در انسان هست.[10]
……………………………
[1] . اصول كافي، كليني، ج2، ص440.
[2] . صافات، 102؛ « … يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى …».
[3] . صافات، 102؛ « يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ».
[4] . يوسف،23 ـ 22؛ « وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً … قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ»
[5] . قصص، 24 ـ 23؛ « وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ … فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ».
[6] . بقره، 251؛ « وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ».
[7] . جهت اطلاع بيشتر ر.ك. قرآن، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و جوانان، محمد رضا نصوري.
[8] . ارشاد القلوب، ديلمي، حسن بن ابي الحسن، ص17.
[9] . بحارالانوار، مجلسي، ج74، ص75.
[10] . كودك، نوجوان و جوان از ديدگاه مقام معظم رهبري، ج2، ص233، اميد حسين بانكي پورفرد، احمد قماشچي.
پدیدآورنده: محمد رضا نصوري
«يُرِيدُونَ أَن يُطْفُِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبىَ اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ» (توبه/32)
«مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، و خدا جز به كمالرساندن نور خود نمىخواهد. هر چند كافران را خوش نيايد.» پیامها
1. توطئه دشمنان، دائمى و بىوقفه است. «يُرِيدُونَ» (فعل مضارع، دلالت بر تداوم دارد)
2. احكام اسلام و دين خدا، نور است و نور، سرچشمه حيات. «نُورَ اللَّهِ»
3. خداوند به طرفداران حق، وعدهى پيروزى داده است. «أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ …»
4. خداوند، دين را نه تنها حفظ مىكند، بلكه گسترش مىدهد. «يُتِمَّ نُورَهُ»
5. كفّار بدانند كه با اراده حتمى خداوند براى پيروزى دين حقّ، طرفاند و هر گونه تلاش بر عليه مكتب اسلام محكوم به شكست است. «يُتِمَّ نُورَهُ»
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «بنى اميّه و بنى عبّاس وقتى واقف شدند كه زوال پادشاهى آنها و پادشاهى اميران و ستمگران آنها به دست قائم ماست، با ما به دشمنى برخاستند و در قتل آل رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم و نابودى نسل او شمشير كشيدند به طمع آنكه بر قتل قائم دسترسى پيدا كنند، امّا خداى تعالى امر خود را مكشوف يكى از ظلمه نمىسازد و نور خود را كامل مىكند، گر چه مشركان را ناخوش آيد.» (كمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص352، ح51)
«يُرِيدُونَ أَن يُطْفُِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبىَ اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ» (توبه/32)
«مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، و خدا جز به كمالرساندن نور خود نمىخواهد. هر چند كافران را خوش نيايد.» پیامها
1. توطئه دشمنان، دائمى و بىوقفه است. «يُرِيدُونَ» (فعل مضارع، دلالت بر تداوم دارد)
2. احكام اسلام و دين خدا، نور است و نور، سرچشمه حيات. «نُورَ اللَّهِ»
3. خداوند به طرفداران حق، وعدهى پيروزى داده است. «أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ …»
4. خداوند، دين را نه تنها حفظ مىكند، بلكه گسترش مىدهد. «يُتِمَّ نُورَهُ»
5. كفّار بدانند كه با اراده حتمى خداوند براى پيروزى دين حقّ، طرفاند و هر گونه تلاش بر عليه مكتب اسلام محكوم به شكست است. «يُتِمَّ نُورَهُ»
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «بنى اميّه و بنى عبّاس وقتى واقف شدند كه زوال پادشاهى آنها و پادشاهى اميران و ستمگران آنها به دست قائم ماست، با ما به دشمنى برخاستند و در قتل آل رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم و نابودى نسل او شمشير كشيدند به طمع آنكه بر قتل قائم دسترسى پيدا كنند، امّا خداى تعالى امر خود را مكشوف يكى از ظلمه نمىسازد و نور خود را كامل مىكند، گر چه مشركان را ناخوش آيد.» (كمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص352، ح51)
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لهَُمْ دِينهَُمُ الَّذِى ارْتَضىَ لهَُمْ وَ لَيُبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنىِ لَا يُشْرِكُونَ بىِ شَيًْا وَ مَن كَفَرَ بَعْدَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُون» (نور/55)
«خدا به كسانى از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند وعده داد كه در روى زمين جانشين ديگرانشان كند، هم چنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد. و دينشان را- كه خود برايشان پسنديده است- استوار سازد. و وحشتشان را به ايمنى بدل كند. مرا مىپرستند و هيچ چيزى را با من شريك نمىكنند. و آنها كه از اين پس ناسپاسى كنند، نافرمانند.»
امام صادق(ع) در روايتى فرمود: تأويل و مصداق اين آيه هنوز نيامده است. هنگامى كه قائم ما قيام كند كسى كه او را درك مىكند، تأويل اين آيه را مىبيند: هر آينه دين محمد(ص) به هر جايى كه شب برسد، مىرسد (همه كره زمين)؛ به صورتى كه هيچ مشركى بر روى زمين نخواهد بود؛ همان گونه كه خداوند فرمود: (يعبدوننى…).[1]
پیامها
1. اسلام، دين آيندهى جهان است. آيندهى تاريخ به سود مؤمنان و شكست سلطهى كافران است. «وَعَدَ اللَّهُ … لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ»
2. پيروزى نهايى اهل حقّ، يك سنّت الهى است. «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
3. هدف از پيروزى و حكومت اهل ايمان، استقرار دين الهى در زمين و رسيدن به توحيد و امنيّت كامل است. «لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ لا يُشْرِكُونَ»
4. دست خدا را در تحولات تاريخ ببينيم. «وَعَدَ اللَّهُ … لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ»
5. دين اسلام، تنها دين مورد رضايت الهى است. «دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ»
6. امنيّت واقعى، در سايهى حكومت دين است. «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»
7. امنيّت در جامعهى اسلامى، شرايط مناسبى براى عبادت فراهم مىسازد. «أَمْناً يَعْبُدُونَنِي» (هدف نهايى وعدههاى الهى، عبادت خالصانه خداوند است)
پی نوششت:
[1]. بحارالانوار، ج 51، ص 55، ح 41.
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون» (انبیاء/105)
«و ما در زبور- پس از تورات- نوشتهايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد.»
امام باقر(ع) مىفرمايد: «و قوله (وَلَقَدْ كَتَبنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعدِ الذِّكر)قال: اَلكُتُبُ كُلُّها ذِكر، (وَاَنَّ الاَرضَ يَرِثُها عِبادِى الصالِحُونَ) قالَ: اَلْقائِمُ(عج) وَاَصحابُه»؛ مراد از كلمه «ذكر» در «وَلَقَد كَتَبنا…» همه كتاب هاى (پيامبران) است. و مراد از «اَنّ الاَرضَ…» قائم(عج) و ياران او مىباشد.
پيامها:
1. سنّت الهى آن است كه بندگان صالح، حاكم و وارث جهان باشند. «كَتَبْنا»
2. پيشگويىهاى قرآن قطعى است. «لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» …
3. قرآن، از آيندهى تاريخ خبر مىدهد. «يَرِثُها» …
4. آينده از آن صالحان است. «يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»
5. دين از سياست جدا نيست. «يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»
سلام. امروز یک کتابهای از غلامحسین ابراهیمی دینانی می خوام معرفی کنم. ایشان یکی از فیلسوفان و صاحب نظران عصر حاضر کشورمان هستند.
کتاب «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» در سه جلد است که جلد اول آن در 35 مقاله مواضع مخالفینی که در دنیای اسلام به علم فلسفه و منطق داشتهاند پرداخته و جوابهایی به آنها داده شده است.
نام پدر : علی اکبر
تاریخ تولد : سهشنبه ، ۱ فروردین ، ۱۳۲۳
محل تولد : خرم آباد
سن هنگام شهادت: ۳۷ سال
تحصیلات : علوم حوزوی
تخصص : خارج فقه و اصول
سابقه مبارزاتی: همزمان با آغاز نهضت امام خمینی(ره) و حادثه اسف بار حمله جلادان رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه در سال ۴۲، دستگیری از سوی ساواک و تحمل زندان های مخوف رژیم، افشای چهره فاسد اشرف پهلوی و شاه خائن، افشای ماهیت رژیم اشغالگر قدس، تبعید به ایرانشهر و آغاز مبارزه در کنار رهبر معظم انقلاب اسلامی، تبعید به اقلید فارس، تحمل زندان های انفرادی در کمیته مشترک، ممنوع المنبر شدن بواسطه مبارزه علنی با مظاهر ظلم و ستم خاندان پهلوی
کارهای تشکیلاتی: تدریس و تبلیغ علوم اسلامی و انقلابی
مسئولیت ها: عضو کمیته مرکزی استان لرستان، عضو شورای اسلامی خرم آباد، نماینده مردم ملاوی در مجلس شورای اسلامی
آثار علمی: کتاب «امام با عشایر سخن می گوید»، تالیف و انتشار دهها مقاله در مطبوعات و نشریات
شهید رحیمی در سنگر خانه ملت
با برگزاری نخستین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، شهید رحیمی از سوی مردم ملاوی لرستان، برگزیده و به خانه ملت راه یافت. او در سنگر خانه ملت برای پاسداری از انقلاب اسلامی تلاش می کرد و همواره برای توسعه و آبادانی کشور و حوزه انتخابیه خود کوشش می نمود.
او با توجه به ماهیت و انحراف فکری بنی صدر همواره خطر او را به مردم و مسئولان گوشزد می کرد. او با اشاره به قدرت طلبی های بنی صدر چنین می گوید: «مردم اگر به کسی رای بدهند برای عشق به امام است. اگر من طلبه هم در این جا پشت این تریبون صحبت می کنم از برکات رهبر بزرگمان می باشد و الا من طلبه کجا و تریبون مجلس شورای اسلامی [کجا]. آنچه داریم از اسلام و امام است و اخلاق و اخلاص امام و رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی است.
شهید حجت الاسلام والمسلمین سید فخرالدین رحیمی، پس از سالها مجاهدت در مسیر الله به هنگام انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش پس از تشییع با شکوه در شهر خرم آباد به خاک سپرده شد.
یکی از فرزندان شهید رحیمی بنام سیده زهرا که همواره در فراغ پدر عاشقانه می سوخت، از خداوند طلب می کرد تا مانند پدر شهیدش با فخر و عظمت در پیشگاه الهی حاضر شود. سرانجام در روز ۲۳/۱۰/۱۳۶۵ در سن ۱۷ سالگی به هنگام بازگشت از دبیرستان به منزل،بر اثر حمله وحشیانه هواپیماهای رژیم بعثی صدام به مناطق مسکونی خرم آباد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به ملکوت اعلی پیوست.
شهید سیده زهرا رحیمی در یکی از خاطرات خود این چنین می نویسد: روز پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت طبق روال همیشه بر سر مزار پدر رفتم و دیدار تازه کردم،البته دلم می خواست که مدت زیادی آنجا بمانم و یا بهتر بگویم دوست دارم منزلگاهم برای همیشه هر چه زودتر به آنجا نزد قبر مطهر پدرم انتقال یابد، آن وقت است که میدانم لطف و عنایت پروردگار شامل حالم شده است…«یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»
نام پدر: حسن
تاریخ تولد :۱۳۳۵
محل تولد: روستای ابو سعید از توابع نیشابور
تاریخ شهادت :۷/۴/۱۳۶۰
روحانی شهید ،شیخ حسین سعادتی به سال ۱۳۳۵،در روستایی از توابع شهرستان نیشابور دیده به جهان گشود. پس از طی دوران کودکی ،مقطع ابتدایی را پشت سر گذاشت و سپس وارد حوزه ی علمیه ی نیشابور گردید. در سال ۱۳۵۰ به حوزه ی علمیه ی مشهد روی آورد و پس از سه سال عازم قم گردید.وی در کنار کسب معارف اسلامی به مبارزه ی سیاسی علیه رژیم حاکم دست یازید و مدتی نیز زندانی گردید و تحت شکنجه قرار گرفت.
وی به سال ۱۳۵۶ در اوج مبارزات مردم مسلمان ایران به تهران عزیمت نمود و تا هنگام شهادت در آن شهر ماندگار شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ، کار تبلیغ و آموزش مسایل اعتقادی – سیاسی را با جدیت بیشتری دنبال کرد.
شهید سعادتی به سال ۱۳۵۹ همراه هیأتی عازم کشورهای مالزی و فیلیپین گردید و به معرفی مواضع انقلاب اسلامی پرداخت.
پدرش می گوید :” حدود یک ماه قبل از شهادتش به تهران رفتیم تا او را ببینیم .۲۰ روز در خانه اش بودیم ،طی این مدت حتی یک بار با هم سر سفره ننشستیم ، او همه ی ساعات شبانه روز را صرف کار می کرد.”
حاصل ازدواج او دو فرزند می باشد.
شامگاه ۷ تیر ماه ۱۳۶۰ در جریان انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی در توطئه پلید منافقین به شهادت رسید.
شهید آیه الله حاج سید محمد تقی حسینی طباطبایی در اول دیماه ۱۳۰۷ ه.ش در خانواده ای روحانی در یکی از روستاهای زابل (چلنگ) دیده به جهان گشود. پس از طی دوران طفولیت به جهت عشق و علاقه وصف ناپذیری که به تحصیل و یادگیری علم و دانش داشت راهی مکتب که در آن زمان مرسوم بود شد و پس از فراگیری خواندن و نوشتن برای سیراب شدن روان تشنه ی کسب علم خویش به شهر زابل سفر نمود. این اولین سفر روحانی آن بزرگوار بود.
در شهر زابل نیز پس از گذراندن دوره مقدمات صرف و نحو و معانی و بیان در سال ۱۳۲۵ هـ . ش به شهر مقدس مشهد مشرف شدند و در مدرسه بالاسر که فضای روحانی داشت مشغول به ادامه تحصیل شدند و در درس اساتید بزرگی همچون مرحوم حاج میرزا احمد مدرس یزدی و درس اصول مرحوم شیخ کاظم دامغانی و حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی و درس خارج فقه و اصول مرحوم آیه الله میلانی شرکت می نمود.
شهید حسینی طباطبایی بسیار خوش ذوق و مبتکر و خوش قریحه بودند و از این رو گاهی به سرودن شعر به زبانهای فارسی و عربی نیز می پرداختند. از این آثار بجای مانده می توان از تألیف و ترجمه منطق منظوم به نام «منتهی المیزان» و کتابی به نام «منتهی المقال» و جزوه ای به عربی در مدح حضرت علی (ع) نام برد که به لحاظ نبودن امکانات مالی در زمان حیات خود موفق به چاپ و انتشار آن نشد.
پس از فراگیری علوم دینیه در پی درخواست مردم سیستان جهت ارشاد و راهنمایی آنان راهی شهرستان زابل گردید و بنا به دستور مرحوم آیه الله حکیم مسجد و مدرسه ای علمیه در این شهر تأسیس نمود و به مضمون آیه شریفه « فلولا نفر من کل فرقه منهم طاعفه لیتفقوا فی الدین و الینذروا قومهم اإذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» (توبه / ۱۲۲) جامه ی عمل پوشید و ثمره این زحمات تربیت طلابی بود که در حال حاضر از خدمتگزاران صدیق نظام مقدس جمهوری اسلامی در پستهای حساس قضاوت و مدیریت نهادها و ارگانهای انقلاب اسلامی و تدریس در دانشگاه ها و مدارس هستند. در سال ۱۳۴۰ هـ . ش اقدام به ازدواج نمود که ثمره آن ۹ فرزند می باشد. در سال ۱۳۴۲ هـ . ش با توجه به قیام امام راحل (قدس) و آغاز نهضت اسلامی شهید حسینی نیز در این منطقه پرچم انقلاب را برافراشت و در این راه مصداق واقعی «یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم…» (مائده / ۵۴)، بودند.
سخنرانی ها و بیانیه های امام راحل که بوسیله تلفن به ایشان مخابره می گردید ضبط و پیاده و تکثیر می شد و در اختیار مردم (جهت اطلاع آنان و در جریان قرار گرفتن مردم نسبت به اخبار انقلاب) قرار می دادند که این را نیز می توان همان مصداق «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا الله…» (احزاب / ۳۹) دانست که در این راه شکنجه و آزار بسیار از سوی رژیم پهلوی و ساواک دید.
در سال ۱۳۵۳ هـ . ش ساواک به منزل شخصی و مسجد و مدرسه ی ایشان هجوم آورد و چون بهانه ای نداشتند، ایشان را دستگیر کرده و به کمیته ی امنیت تهران بردند و پس از مدتی به زندان قصر منتقل و مدت یک سال را در زندان سپری کردند. بعد از آزادی از زندان راه انقلاب را ادامه دادند و با این که از منبر رفتن منع شده بودند به صورتها و روشهای دیگر به ارشاد و قیام مردم علیه رژیم می پرداختند.
شهید مظلوم ما در منطقه، پایگاه مستحکمی برای مبارزین و کسانی که از سوی رژیم به این استان تبعید می شدند، بودند از آن جمله: (۱) مرحوم آیت الله طالقانی (۲) حضرت آیت الله خزعلی عضو محترم شورای نگهبان (۳) آیت الله صلواتی از مدرسان حوزه ی علمیه قم (۴) مرحوم حجت الاسلام و المسلمین ایزدی نجف آبادی امام جمعه ی محترم نجف آباد (۵) حجت الاسلام و المسلمین پور محمدی از علمای رفسنجان را می توان نام برد.
موقعیت جغرافیایی سیستان به گونه ای است که هم مرز با کشور افغانستان می باشد. از این رو مبارزینی که قصد خروج از کشور را داشتند. از کانال ایشان وارد خاک افغانستان می شدند که شهید اندرزگو (شیخ عباس تهرانی) یکی از این افراد بودند که توسط شهید حسینی چندین باراز این شهرستان به کشور افغانستان سفر نمود.
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی اقدام به تشکیل سپاه پاسداران و کمیته ی انقلاب اسلامی و دادگاه انقلاب کردند. در سال ۱۳۵۹ هـ . ش به لزوم تشکیل مجلس شورای اسلامی ایشان به عنوان کاندیدای مجلس مطرح شدند و به مجلس راه یافتند. در سنگر مجلس یکی از چهره های محترم و صدیق و پیرو خط امام بودند. از سخنرانی قبل از دستور مجلس ایشان در رابطه با توصیف امام راحل فرازی را نقل می کنیم تا به عمق عشق و علاقه ی این شهید به رهبر کبیر انقلاب پی ببریم: «وجود این رهبر عظیم الشأن معجزه ی تاریخ است.»
شهید حسینی براستی یک سرباز واقعی امام زمان (عج) بودند که سرانجام در میدان مبارزه با خطوط انحرافی و ضد انقلاب در هفتم تیرماه سال ۶۰ به همراه شهید آیت الله بهشتی و بیش از هفتاد و دو تن از بهترین یاران امام و انقلاب اسلامی در فاجعه ی جانسوز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بدست یکی از منافقان به ملکوت اعلا پیوست و دفتر خاطرات زندگی اش با خط سرخ شهادت بسته شد و روح مطهرش در جوار کبریا و به لقاء الله رسید. مزار شریفش در شهرستان زابل در جوار شهداء جنگ تحمیلی محل زیارت عاشقان و دلباختگان امام و انقلاب می باشد.
شهید عبدالوهاب قاسمی
نام پدر : عزیزالله
تاریخ تولد : شنبه ، ۱ مهر ، ۱۳۱۲
محل تولد : سوادکوه
سن هنگام شهادت: ۴۸
تحصیلات : علوم حوزوی، دیپلم مدرسی
سوابق مبارزاتی: از آغاز نهضت به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، دستگیری و تحمل زندان رژیم پهلوی بعد از واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲، اعزام او به سربازی با هدف خاموش کردن مبارزات انقلابی وی، مبارزه در قالب موعظه و سخنرانی، هجرت به شهرستان ساری برای تبیین ابعاد نهضت اسلامی، تحمل شکنجه و حبس بویژه در کمیته مشترک شهربانی
کارهای تشکیلاتی: عضویت در حزب جمهوری اسلامی، امام جماعت مساجد
مسئولیت ها: معاون کمیته انقلاب اسلامی ساری، نماینده مردم ساری در اولین دوره مجلس شورای اسلامی.
آثار علمی:
او بواسطه استعداد و هوش سرشاری که داشت در علم حدیث و منطق متبحر و در فلسفه نیز آگاه به مسئله بود. اصول را در سطح عالی یعنی کفایه طی کرد و به آن اشراف داشت. او فقه آل محمد(ص) را به خوبی از استادان بنام حوزه های علمیه مشهد فرا گرفت و در سطح و خارج جهد نمود و تا مرز اجتهاد پیش رفت. از علم تفسیر و کلام آفریدگار بهرهها برد و در حفظ قرآن ممارست داشت.
شهید آثار علمی متعددی را در طول کسب علم و دانش، پدید آورده بود اما بخشی ازآن در یورش ساواک به خانه اش به تاراج رفت و آنچه که باقیمانده تاکنون چاپ نشده است؛ که از آن جمله می توان به «لطایف و ظرایف ادبی»،»تقریرات در فقه و اصول فقه»، «تدوین آیات و روایات در قالب حکمت» و نیز کشکول در باب کلمات حکماء و علماء، عرفا و شعرا اشاره کرد.
شهید قاسمی در سنگر خانه ملت
مردم ساری با اعتماد و اعتقادی که به خط فکری و مبارزاتی شهید قاسمی داشتند از او خواستند تا نمایندگی آنان را در مجلس شورای اسلامی قبول کند. او نیز برای تداوم انقلاب و جانبازی در مسیر نهضت حضرت امام خمینی (ره) و خدمت به مردم، این مسئولیت سنگین رابه امانت از مردم ساری پذیرفت و با رای اکثریت آنان به سنگر مجلس رفت.
او در مجلس همچنین به عضویت کمیسیون امور اوقاف و خدمات کمیته های امداد و خیرات درآمد و منشاء اثر خدمات فراوان شد.
حجت الاسلام والمسلمین عبدالوهاب قاسمی در خانه ملت نیز برای تحقق احکام دینی در جامعه و انطباق کلیه سیاست ها و دستور العمل ها بر اساس آن تلاش کرد. وی در این خصوص در بخشی از سخنان پیش از دستور در هشتاد و ششمین جلسه علنی مجلس چنین می گوید: «… اگر دین در جامعه نبود و نباشد و اگر ملاحظه خدا در جامعه حاکم نگردد، هر انسانی در حد خود همانند عده ای که از شرایط مقتضی و فرصت های مناسب حداکثر تلاش را برای نیل به اهداف شوم و پلید ابلیسی خود دارند خواهند داشت، آنها هم آنچنان عاجز نیستند اما این دین است که مرزها و حدها …. را میآورد و هر انسان متدین را در چارچوب قانون الهی و حفظ حقوق و حدود همگان مقید می کند. و این یکی از مفاهیم بلند تدین است در مقابل تخصص خشک و دور از تقوای دینی، اسلام در میان همه ادیان الهی کامل ترین دین است و دینی است پایدار و آئینی است ابدی…»
حجت الاسلام والمسلمین عبدالوهاب قاسمی، شامگاه هفتم تیر سال ۱۳۶۰ در میان خداباوران و خمینی یاوران به دست خوارجیان زمان به شهادت رسید. از ایشان هفت فرزند به نام های رباب(۱۳۴۰)، باقر (۱۳۴۴)، جواد (۱۳۴۷)، رضا (۱۳۵۱)، عباس(۱۳۵۳)، صدیقه (۱۳۴۹) و شهید محمدصادق (۱۳۴۵) به یادگار مانده است.
در سال ۱۳۲۱ وارد مدرسۀ صدر شد و پس از آموختن ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول، در سال ۱۳۲۵ راهی قم شد و به مدرسۀ حجتیه رفت. در قم خارج فقه و اصول را نزد سید محمد محقق داماد و روحالله خمینی فراگرفت و در درس سید حسین طباطبایی بروجردی، سید محمد تقی خوانساری و حجت کوه کمری نیز حاضر میشد. بخشی از کفایه را نزد مرتضی حایری یزدی و بخش دیگر آن را به همراه مکاسب نزد محقق داماد خواند. درس منظومه منطق و کلام که در اصفهان نیمهکاره مانده بود به دلیل کم بودن استاد فلسفه در قم ادامه نیافت و بیشتر به فقه و اصول میپرداخت. در کنار تحصیلش در قم، همانند اصفهان، تدریس نیز میکرد و درآمد زندگیاش را از این راه برآورده میکرد.
در سال ۱۳۲۷ دیپلم ادبی را با شرکت در آزمون متفرقه گرفت و به دانشکدۀ علوم معقول و منقول (دانشکدۀ الهیات و علوم اسلامی کنونی دانشگاه تهران) وارد شد. گواهی کارشناسی رشتۀ معقول(فلسفه و حکمت اسلامی) را در سال ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران دریافت کرد. عنوان پایاننامۀ او «بساطت یا ترکب جسم» بود که آن را با هدایت محمود شهابی خراسانی با درجۀ عالی به پایان رساند.
بهشتی پس از گرفتن کارشناسی تصمیم داشت برای یادگیری فلسفۀ غرب با بورس تحصیلیای که در آن پذیرفته شده بود به اروپا سفر کند. در آن زمان او در کلاسهای فلسفه در گفتگوهایی که میشد اشکال میگرفت، با استاد جدل میکرد و استاد نیز به همان شیوه پاسخش را میداد و گاه حتی پرسش و پاسخها به داد و فریاد کشیده میشد. به همین دلیل از فلسفۀ اسلامی ناامید شده بود. در همان دوره محمدحسین طباطبایی از تبریز به قم میآید. بهشتی به این استاد جدید هم امیدی نداشت و فقط به دلیل پافشاری دوستش مرتضی مطهری، در یک جلسه از کلاسهای وی حاضر شد. پس از کلاس اشکالی که به درس وی داشت به او گفت. طباطبایی با دقت به حرف او گوش کرد و با او با آرامش و بدون تعصب و تندی بحث کرد. این برخورد طباطبایی روی بهشتی اثر ژرفی گذاشت، به گونهای که او از آموختن در خارج از کشور پشیمان شد و به قم بازگشت. در درسهای اسفار ملاصدرا و کتاب شفای ابن سینا و نیز کلاسهای گفت و شنید کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نزد طباطبایی حضور مییافت. در این دوره بخشی از وقتش را به آموزش درس زبان انگلیسی در دبیرستانهای قم اختصاص میداد، از جملۀ آنها دبیرستان حکیمنظامی بود. در ۱۳۳۳ نیز دبیرستان دین و دانش را در قم بنیان کرد.
در سال ۱۳۳۵ دورۀ دکترای خود را در رشتۀ فلسفه آغاز کرد. اما با توجه به سفر به آلمان نتوانست به موقع دوره را به پایان برساند و سرانجام در سال ۱۳۵۳ از پایاننامه دکترای خود با نام «مسائل ما بعد الطبیعه در قرآن»دفاع کرد.
در سال ۱۳۳۹ بههمراه علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی و سید محمدرضا گلپایگانی و آموزگاران دیگر برآمدند تا به حوزۀ علمیۀ قم سازماندهی بیشتری بدهند. این تلاش به تهیۀ طرح و برنامهای هفده ساله برای فراگیری علوم اسلامی انجامید. این طرح پایۀ برپایی مدرسههایی چون مدرسه حقانی شد.
کتاب «نور مهدویت در دل شبهای ظلمانی کویر» مناظره ای با یک عالم وهابی از آقای عباس استاد آقایی است. این کتاب انتشارات آران و بیدگل : یاران مهدی در سال1396 در 520 صفحه به چاپ رسیده است.
این کتاب در پنج فصل تنظیم شده که با این عناوین ذیل می باشد:
فصل اول: اثبات تشیع با استعانت از آیات قرآن کریم از بعد عقلی
فصل دوم: وهابیت چیست؟ چگونه و از کجا به وجود آمد و چه کرد؟
فصل سوم اثبات تشیع از منابع عامه و استبصار
فصل چهارم : کسب معارف از دریای بیکران اهل بیت
فصل پنجم: مهدویت از دیدگاه فریقتین.
گاهی که به اسرار وجودی خود و کارهایم میاندیشم، احساس میکنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگیام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوانی بوده است. که به والدین خود، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری آنها کردهام. علاوه بر توجه معنوی و عاطفی، تا آنجا که تواناییم اجازه میداد، با وجود فقر مالی و مشکلات مادی در زندگیام از نظر هزینه و مخارج زندگی، به آنان کمک و مساعدت کردهام.
یکی از فرزندان شهید مطهری نیز در این زمینه میگوید:« هرگاه به فریمان(زادگاه شهید مطهری) سفر میکردیم، پدرم تاکید خاص داشتند که ابتدا به منزل پدر و مادرشان برویم. پس از آن اقوامی را که برای دیدن ایشان و خانواده به منزل حاج شیخ میآمدند، میپذیرفتند. در موقع روبرو شدن با پدر و مادر، دست آنان را میبوسیدند و به ما نیز توصیه میکردند که دست ایشان را ببوسیم.»(مهدی علوی، حقوق والدین بر فرزندان از دیدگاه اسلام، ص12)
فرق خدمات مادر و فرزند
مردی خدمت پیامبر آمده عرض کرد:« یا رسول الله مادرم پیر شده و نزد من زندگی میمند. او را بر پشت خود حمل کرده، برای رفع حوائجش این طرف و آن طرف میبرم و از درآمد خویش نیازهای وی را تامین مینمایم و با دست خود او را از آزار و اذیتها محافظت میکنم. با کمال ادب، تعظیم و احترام با او رفتار میکنم. آیا زحمات وی را تا حدودی جبران کردهام؟ پیامبر فرمود: نه؛ زیرا شکم او جایگاه تو، دستهایش محافظ تو و آغوش او گهوارهات بوده است و این همه خدمات را با رضایت خاطر برای تو انجام داد و آرزو میکرد که تو زنده بمانی؛ ولی تو خدماتی را به وی ارائه میدهی در حالی که انتظار مرگ او را داری.»(میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج15،ص 180)
هر کسی در زندگی به اصول و مبانی پایبند است که براساس آن رفتار میکند و زیر ساخت زندگی او را تشکیل میدهد. حضرت صادق(ع) زیرساختها و زیربناهای فکری و عملی دارد که توجه به آن برای همه میتواند مفید و سازنده باشد. در حدیثی چنان آمده :«به امام صادق گفته شد بر چه چیزی امر و [زندگی] خود را بنا ساختهای(زیر ساخت زندگی شما چیست؟) فرمود: بر چهر چیز:1- فهمیدم که کار من را دیگری انجام نمیدهد، پس ( در راه انجام کارهای خود تلاش کردم؛2- دانستم که خدای عزیز و جلیل بر من آگاهی دارد( و بر کارم حاضر و ناظر است)، پس حیا کردم ( و گناه نکردم)؛ 3- باور کردم که روزی من را دیگری نمیتواند بخورد؛ از این رو آرام شدم( و حرص و جوش نزدم)؛ 4- یقین کردم که پایان کار من مرگ است پس خود را برای مرگ آماده کردم.»(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص228)
آری انسان بداند که«لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری؛ برای انسان بهرهای جز کوشش او نیست و به راستی سعیاش (به صورت پاداش) دیده میشود»(نجم، 39و 40) و بداند که «و ان الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لا عمل؛ امروز روز عمل و کار است بدون حسابرسی و فردا حسابرسی است بدون اینکه (قدرت بر) انجام عمل داشته باشد.»(نهج البلاغه/ خطبه 42)
هر کس بداند که کار او را دیگری انجام نخواهد داد، در این دنیا برای آخرت تلاش میکند. اگر انسان بداند که تمام کارهای او، حتی فکر و اندیشه او تحت نظر «علیم خبیر» و «عالم بالخفیات» و ماموران اوست هرگز خلافی از او سر نخواهد زد.
اگر فرد بداند که دیگری با زرنگی و کلاهبرداری و با حرص و ولع روزی من را نمیتواند بخورد و تصاحب کند غصه و جوش و حرص و ولع نمیزند؛ از این رو از نظر روحی آرام میشود. اگر شخصی بداند و یقین کند که پایان دنیا مرگ است با انجام واجبات، ترک محرمات، ادای حقوق الهی و مردم و نیکو کردن اخلاق و فراهم کردن زاد و توشه، خود را برای آخرت آماده میکند.
یکی از آداب دستورات اسلام برای غذا خوردن سفره است. اولیای گرامی اسلام برای سفره اهمیت خاصی قائل بودندهاند. این توجه و اهمیت تا بدان حد بود که سفارش می نمودند زمانی که مسافرت میروید، سفرهای همراه خویش بردارید. این عنایت ویژه به خاطر احترام طعام و نعمتی است که درون سفره قرار میگیرد. اَنس، از اصحاب رسول خدا(ص) میگوید:«پیغمبر هرگز بر سینی غذا نمیخورد.»برخی از انس بن مالک پرسیدند:«پس حضرت بر چه چیزی غذا میخوردند؟ جواب داد: بر سفره»
بر زمین و در کنار سفره نشستن نکته دیگری است که معصومین (ع) بر آن تاکید نمودهاند. رسول خدا می فرماید:«پنچ چیز را تا زمان مردن رها نمی کنم: یکی از آنها غذا خوردن بر روی زمین با بردگان است.»(حر عاملی، وسائل الشیعه، ج12، ص62)
علامه مجلسی با بیان اینکه حضیض در این روایت نبوی غذا خوردن بر روی زمین است، در بیان علت این تاکید میفرماید: «شاید بزرگان عرب غذا را روی میز مینهادند تا خوردنش آسانتر باشد.»(علامه مجلسی، بحارالانوار،ج63، ص413)
نکته حائز اهمیت آنکه در کنار سفرهنشستن در غذا خوردنهای دستجمعی موجب صفا و صمیمیت فوقالعادهای میشود که هیچگاه بر سر میز حاصل نمیشود
مفهوم قرائت
«قرائت قرآن» زمانی محقق میشود که کلمات قرآن بر زبان جاری و فضای دهان را فرا گیردو نشانه آن هم این است که اگر فرض کنیم تلاوت کننده در مکان خلوتی قرار دارد ، صدای خود را بشنود. (شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، نجم محقق حلی، ج3،ص 131)بنابراین ، تلاوت قرآن نباید از این مقدار آهسته تر باشد. در غیر این صورت «قرائت» صدق نخواهد کرد؛ بلکه یا به آن «حدیث نفس» گفته میشود و یا «مطالعه» قرآن و هیچ کدام جایگزین قرائت قرآن نیست.
از این قانون چند نتیجه گرفته میشود:
الف)شخص اجیر شده برای تلاوت قرآن باید طوری تلاوت کند که طبق ضابطه مذکور قرائت صدق کند، نه اینکه آن را به طور حدیث نفس یا مطالعه مرور نماید. در غیر این صورت اجرتی که میگیرد، حرام خواهدبود، زیرا اجرت را برای «قرائت» قران گرفته است.
ب) حکم اخفات در نماز( که در حمد و سوره نماز ظهر و عصر و تسبیحات اربعه(یا حمد) در رکعت سوم و چهارم نمازها و همچنین سایر اذکار نماز) نیز به همین کیفیت است؛ یعنی بای کلمات نماز بر زبان و دهان جاری گردد، به طوری که اگر فرض کنیم نمازگزار در مکانی ساکت و آرام قرار دارد، حداقل خودش صدای خود را بشنود، در غیر این صورت نمازش باطل است. (امام خمینی، توضیح المسائل محشی، ج1، ص535)
ج) با نگاه به آیه سجده، بدون اینکه آن را قرائت کند، سجده واجب نمیگردد؛ بلکه در صورتی واجب میشود که آیه سجده را بخواند(طبق همان تعریفی که گذشت) یا بشنود.( امام خمینی، توضیح المسائل محشی، ج1، ص592)
د) چناچه جنب، حائض و نفساء به سوره سجده دار نگاه کنند، بدون اینکه آنها را تلاوت نمایند، اشکال ندارد.
یک نفر از امیرالمؤمنین عليهالسلام درباره مردی پرسید. حضرت فرمودند: دیشب فوت کرد. آن شخص یک مرتبه جا خورد. حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:«اللهُ یَتَوَفَّی الأنْفُسَ حینَ مَوتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها ؛ خداوند روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند و نیز روحی را که در موقع خوابش نمرده است، قبض می کند»(سوره زمر،آیه 43).( بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۲)
یک روز رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم با امیرالمؤمنین عليهالسلام مشغول خوردن رطب بودند. پیامبر خرما را می خوردند و هسته های آن را جلو امیرالمؤمنین می گذاردند و حضرت امیرعليهالسلام متوجه نبودند.
وقتی از خوردن خرما فارغ شدند، همه هسته های خرما جلو امیرالمؤمنین عليهالسلام بود. پیامبر به امیرالمؤمنین عليهالسلام فرمودند: «یا عَلی اِنَّکَ اَکُولٌ؛ یا علی، به راستی که تو اکول هستی» یعنی زیاد میخوری. علی عليهالسلام پاسخ داد: «الاَکُولُ الَّذی یَأکُلُ التَّمْرَ وَ نَواهُ؛ اکلو کسی است که خرما را با هسته می خورد.» و پیامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم از پاسخ امیرالمؤمنین عليهالسلام خندیدند.( (کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۵؛ منهاج البراعه، ج ۶، ص ۹۴، به نقل از زهر الربیع(
امیرالمؤمنین عليهالسلام یک روز در یکی از کوچه های مدینه عبور می کردند. ابوبکر و عمر هم در دو طرف همراه آن حضرت بودند. آن دو قد بلندی داشتند. به حضرت گفتند: یا عَلی اَنْتَ بَیْنَنَا کُنُونِ لَنا؛ تو در میان ما مثل نون «لنا» هستی.» «ن» در کلمه «لنا» بین دو حرف بلند قرار دارد: «ل» و «الف»
امیرالمؤمنین عليهالسلام فوری پاسخ دادند: «لَوْ لا اَنَا بَیْنَکُما لَکُنْتُما لا ؛ اگرمن میان شما نبودم، شما «لا» بودید.» )کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۵)اگر یعنی «لنا» بدون نون می شود «لا». یعنی اگر من نبودم، شما هم نبودید.
کما این که در تاریخ آمده است که عمر بسیار می گفت: «لَوْ لا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر؛ اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود»(ریاض الابرار، ج ۲، ص ۱۰۹؛ وسائل الشیعه، مقدمه، ص ۲۰) و حضرت این چنین به مزاح آنان پاسخی دندان شکن دادند.
سلام. در سخنرانی ها وقتی موضوع بحث شادی در دین باشه سخنرانان بیشتر شوخی پیامبر با امام علی علیهما السلام را که برسر خرما خوردن شوخی میکردند تعریف می کنند اما در اینجا شوخیهای دیگر را می نویسم:
در روایت آمده است که رسول خدا(صلىاللهعليهوآلهوسلم) شتری را دیدند که گندم حمل می کرد. فرمودند:
تَمشِی الهَریسَهُ؛حلیم دارد حرکت می کند و می رود.»(بحار الانوار،ج16،ص294)
با این بیان لطیفشان هم مزاح کردند و هم سرانجام و عاقبت گندم ها را بیان فرمودند. چون هریسه غذایی است که از گندم و گوشت تهیه می شود که در اصطلاح به آن حلیم می گویند. یعنی بار شتر در قوه حلیم است. هر چند که فعلاً گندم است، ولی می توان روزی به حلیم تبدیل شود.
یک روز پیامبر بلال را دیدند که شکمش برآمده بود. فرمودند: «اُمِّ حُبَین اُمّ ِحُبَین ؛ام حبین همان آفتاب پرست است که شکمی برآمده دارد. (بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۴)حضرت بلال را در برآمدگی شکمش به آفتاب پرست تشبیه فرمودند و با این کلام با او مزاح و شوخی فرمودند.
از امیر المؤمنین عليهالسلام روایت شده است که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم با پیرزنی فرتوتی که دندان هایش ریخته بود برخورد کردند و به او فرمودند: «اَما اِنَّهُ لا تَدْخُلُ الجَنَّهَ عَجوزٌ دَرْداءٌ؛ آگاه باش که پیرزنِ بدون دندان وارد بهشت نمی شود»پیرزن با شنیدن این سخن به گریه افتاد. حضرت فرمودند: چرا گریه می کنی؟ گفت: یا رسول الله، آخر من پیرزن بدون دندان هستم و نمی توانم وارد بهشت شوم. پیامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم خندیدند و فرمود: با این حال وارد بهشت نمی شوی، بلکه در آنجا جوان می گردی.( بحارالانوار، ج ۱۶، ص298)
و نیز از آن حضرت روایت شده است که نگاه پیامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به زنی که دو چشمش عفونت داشت افتاد. به او فرمودند: «اَما اِنَّهُ لا تَدْخُلُ الجَنَّهَ رَمْصاءُ الْعَیْنَینَ؛ آگاه باش که زنی که دو چشمش عفونت دارد وارد بهشت نمی شود.» زن به گریه افتاد و گفت: ای رسول خدا، پس من داخل دوزخ می شوم؟ حضرت فرمودند: نه منظور این است که با چنین صورتی وارد بهشت نمی شوی. سپس ادامه دادند: لا یَدْخُلُ الجَنَّهَ الْاَعوَدُ وَالْاَعمی عَلی هذا المَعنی؛ افراد، چپ چشم و نابینا وارد بهشت نمی شوند. بلکه در بهشت سالم و جوان خواهند بود.( بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۹)
انس بن مالک می گوید: مردی بادیه نشین، به نام زاهر بن حرام، برای پیامبر هدیه می آورد. هرگاه می خواست برگردد، پیامبر هم به او مال و کالا می دادند. وی بسیار بدقیافه، اما مورد علاقه پیامبر بود. روزی در بازار مشغول فروش کالاهایش بود. پیامبر او را دیدند و بدون این که او پیامبر را ببیند از پشت سر او را در بغل گرفتند، به طوری او نتواند پیامبر را ببیند. او هم گفت: مرا رها کن، این کیست؟ پیامبر فرمودند: «مَنْ یَشْتری هذا العَبْدَ؛ چه کسی این عبد را می خرد.» منظور پیامبر از عبد «عبدالله» بود، نه غلام و برده.
زاهر پیامبر را شناخت و گفت: یا رسول الله، به خدا سوگند وضع مرا کساد دیده ای! پیامبر فرمود: «لِکِنَّکَ عِنْدَ اللهِ لَسْتَ بِکاسِدٍ؛ لکن وضع تو در نزد خدا کساد نیست.»( بحارالانوار،ج16، ص 296)
انس بن مالک می گوید: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم در سفرها معمولاً زنان خود را به همراه می برد. حضرت ساربانی داشت که از صوت بسیار زیبایی برخوردار بود و معمولاً در سفرها برای این که شتران به سرعت حرکت کنند، برای آن ها آواز می خواند که در اصطلاح عرب به آن «حُدی» می گویند.
نام این ساربان انجشه بود. انجشه مسئول شترانی بود که زنان پیامبر بر آن سوار بودند. هرگاه انجشه برای شتران حُدی می خواند، بر سرعت آنان افزوده می شد و پیامبر خدا با لطافت کلامش می فرمودند: «رُوَیدا یا اَنْجَشهُ، اِرْفَقْ بِالقَواریر؛ آرام تر ای انجشه، با ظرف های بلورین مدارا و ملاطفت کن.» و در روایتی دیگر آمده است که می فرمودند: «لا تُکسِرِ القَواریرَ؛ یعنی ظرف های بلورین را نشکنی.»( مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج۱، ص ۱۴۷.)
این گونه سخنان، از لطافت کلام پیامبر و شیرین سخنی آن حضرت است. در این سخن پیامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم هم زنان را در لطافت و زیبایی و شکنندگی به جام های بلورین تشبیه فرموده اند و هم سخنی شیرین گفته اند، همان طور که ما گاهی برای حساسیت چیزی می گوییم بار شیشه داریم، و این خود، مزاح لطیفی برای انبساط خاطر است.
پیرزنی از انصار به پیامبر عرض کرد، دعا کنید من به بهشت بروم. پیامبر فرمودند: «اِنَّ الجَنَّهَ لا یَدْخُلُهَا العَجوزُ؛ پیرزن وارد بهشت نمی شود.» پیرزن از این خبر ناراحت شد و به گریه افتاد و پیامبر خندید و فرمودند: اَما سَمِعْتَ قَوْلَ الله تبارک و تعالی «اِنّا اَنْشَأناهُنَّ اِنْشاءً فَجَعلْنا هُنَّ اَبْکاراًآیا کلام خداوند تبارک و تعالی را نشنیده ای که فرمود: ما آنان را پدید آورده ایم پدید آوردنی و دوشیزه گردانیده ایم. (بحارالانوار، ح ۱۶، ص ۲۹۵)یعنی خداوند هنگامی که می خواهد اهل ایمان را وارد بهشت کند، ابتدا وارد چشمه ای می کند که بسیار زیبا می شوند و بعد وارد بهشت می کند. در بهشت پیرزن و پیر مرد و انسان نازیبا وجود ندارد، بلکه همه به زیباترین صورت وارد بهشت می شوند.
معلوم است که گریه پیرزن از شوق بهشت بوده است و پیامبر با کلام خود هم با او مزاح کردند و هم به او بشارت به بهشت دادند و هم به معرفت او نسبت به خصوصیات بهشتیان افزودند.
انس بن مالک می گوید: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم در سفرها معمولاً زنان خود را به همراه می برد. حضرت ساربانی داشت که از صوت بسیار زیبایی برخوردار بود و معمولاً در سفرها برای این که شتران به سرعت حرکت کنند، برای آن ها آواز می خواند که در اصطلاح عرب به آن «حُدی» می گویند.
نام این ساربان انجشه بود. انجشه مسئول شترانی بود که زنان پیامبر بر آن سوار بودند. هرگاه انجشه برای شتران حُدی می خواند، بر سرعت آنان افزوده می شد و پیامبر خدا با لطافت کلامش می فرمودند: «رُوَیدا یا اَنْجَشهُ، اِرْفَقْ بِالقَواریر؛ آرام تر ای انجشه، با ظرف های بلورین مدارا و ملاطفت کن.» و در روایتی دیگر آمده است که می فرمودند: «لا تُکسِرِ القَواریرَ؛ یعنی ظرف های بلورین را نشکنی.»( مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج۱، ص ۱۴۷.)
این گونه سخنان، از لطافت کلام پیامبر و شیرین سخنی آن حضرت است. در این سخن پیامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم هم زنان را در لطافت و زیبایی و شکنندگی به جام های بلورین تشبیه فرموده اند و هم سخنی شیرین گفته اند، همان طور که ما گاهی برای حساسیت چیزی می گوییم بار شیشه داریم، و این خود، مزاح لطیفی برای انبساط خاطر است.
پیرزنی از انصار به پیامبر عرض کرد، دعا کنید من به بهشت بروم. پیامبر فرمودند: «اِنَّ الجَنَّهَ لا یَدْخُلُهَا العَجوزُ؛ پیرزن وارد بهشت نمی شود.» پیرزن از این خبر ناراحت شد و به گریه افتاد و پیامبر خندید و فرمودند: اَما سَمِعْتَ قَوْلَ الله تبارک و تعالی «اِنّا اَنْشَأناهُنَّ اِنْشاءً فَجَعلْنا هُنَّ اَبْکاراًآیا کلام خداوند تبارک و تعالی را نشنیده ای که فرمود: ما آنان را پدید آورده ایم پدید آوردنی و دوشیزه گردانیده ایم. (بحارالانوار، ح ۱۶، ص ۲۹۵)یعنی خداوند هنگامی که می خواهد اهل ایمان را وارد بهشت کند، ابتدا وارد چشمه ای می کند که بسیار زیبا می شوند و بعد وارد بهشت می کند. در بهشت پیرزن و پیر مرد و انسان نازیبا وجود ندارد، بلکه همه به زیباترین صورت وارد بهشت می شوند.
معلوم است که گریه پیرزن از شوق بهشت بوده است و پیامبر با کلام خود هم با او مزاح کردند و هم به او بشارت به بهشت دادند و هم به معرفت او نسبت به خصوصیات بهشتیان افزودند.
پیامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم گاهی با انس بن مالک که در خدمت آن حضرت بود، شوخی می کردند و می فرمودند: «یا ذَا الاُذُنَیْنِ؛ ای صاحب دو گوش» کشف الاسرار، ج ۱، ص159)
روایت شده است که زنی به خاطر کاری که شوهرش داشت به محضر پیامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم رسید. پیامبر از او پرسیدند: شوهرت کیست؟ گفت: فلانی. حضرت فرمودند :«الَّذی فِی عَیْنِهِ بَیاضٌ؛ همان شخصی که در چشمش یک سفیدی است؟»گفت: نه و به سرعت پیش شوهرش برگشت و شروع به وارسی چشم شوهرش کرد. شوهرش از او پرسید: چه می کنی؟ گفت: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به من خبرداد که در چشم تو یک سفیدی است. شوهرش گفت: پیامبر راست گفته است، مگر نمی بینی که سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است؟(مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۸)
پیامبر خدا با بیان بدیهیات با دیگران مزاح می فرمودند.
یکی از اصحاب پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نُعَیمان نام داشت. او در جنگ بدر شرکت داشت. وی به مزاح و شوخی در نزد پیامبر حریص بود و بسیار می خندید. پیامبر درباره او فرمودند: «یَدْخُلُ الجَنَّه و هو یَضْحَکُ، او خندان وارد بهشت می شود»( شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۲۲(
روزی یک نفر اعرابی ظرف عسلی داشت. نعمیان از او خرید و درِ منزل پیامبر آورد. آن روز پیامبر نزد عایشه بودند. ظرف عسل را به عایشه داد. پیامبر خدا گمان کرد که ظرف عسل را نعمیان به آن حضرت هدیه داده
است. نعمیان رفت. اما اعرابی که هنوز پول ظرف عسل را نگرفته بود، درِ خانه نشست تا پول آن را برایش بیاورند. وقتی دید خبری نشد. صدا زد یا پول عسل را بدهید و یا آن را به من برگردانید.
پیامبر خدا از جریان با خبر شدند و پول عسل را به اعرابی دادند و به نعمیان فرمودند: «ما حَمَلَکَ عَلی ما فَعَلْتَ؛ با چه انگیزه ای این کار را کردی؟»(بحار الانوار، ج16، ص296)
گفت: یا رسول الله، من دیدم شما عسل دوست دارید و این اعرابی هم ظرف عسل داشت. گفتم بیاورم برای شما. پیامبر از این کار نعیمان خندیدند و نگفتند چرا این کار را کردی!
حضرت ابوالحسن الرضا(عليهالسلام) فرمود: گاهی یک نفر اعرابی به محضر پیامبر خدا می رسید و تحفه ای به آن حضرت هدیه می داد و همانجا می گفت: بهای هدیه ما را بدهید. پیامبر از کار این اعرابی خنده شان می گرفت. و هرگاه اندوهناک می شدند می فرمودند: «ما فَعَلَ الاَعرابی، لَیْتَهُ اَتانا؛ آن اعرابی چه شد؟ کاش نزد ما می آمد و ما را می خنداند.») بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۵۹.
یک روز ابوهریره کفش های پیامبر را به سرقت برد و گرو گذاشت و مقداری خرما گرفت و رفت به جای کفش ها نشست و شروع به خوردن خرما کرد. پیامبر به او فرمودند: «یا اَبا هُرَیْرَه ما تَأکُلُ؛ ای ابوهریره چه می خوری؟» پاسخ داد: «نَعْلَ رَسول الله؛ کفش های پیامبر خدا را.»( بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۶)
می گویند: مادری پیر شده بود. فرزندش او را در زنبیل می گذارد و به کول می کشید و این طرف و آن طرف می برد. به نزد پیامبر یا امام آمد. پیرزن فرتوتی بود. حضرت با او حال و احوال کردند. بعد رو به پسر او کردند و فرمودند: به او می رسی؟ گفت: بله! فرمودند: آیا او را شوهر نمی دهی؟ گفت: پیر شده، دندان ندارد و نمی تواند کار کند و به شوهر برسد. پیرزن رو به پسرش کرد و گفت: خاک بر سرت، تو بهتر میدانی یا پیامبر!
زنی به محضر پیامبر خدا رسید و از دست یکی از اصحاب پیامبر شکایت کرد که فلانی مرا در کوچه بوسیده است. حضرت احضارش کردند و فرمودند: این چه کاری بود که کردی؟ پاسخ داد: این که مشکلی ندارد، اگر می خواهد، بیاید قصاص کند. پیامبر و اصحاب از پاسخ او تبسم کردند. پیامبر به او فرمودند: دیگر از این کارها نمی کنی؟ گفت: نه، یا رسول الله، به خدا قسم دیگر چنین نمی کنم. پیامبر هم از او گذشتند) کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۱؛ بحارالانوار،ج ۱۶، ص ۲۹۵)
فراگیری دانش و دانش افزایی صرف نظر از رنج و مشقت آن، یکی از لذت های زندگی کسانی است که در راه تحصیل علم و دانش گام بر می دارند. کشف مطالب و رموز طبیعت و دستیابی به فن آوری های جدید، برای کسانی که در این مسیر تلاش می کنند، لذتی بسیار به دنبال دارد. و این خود به مانند تفریحی لذت بخش است که آنان را از نظر روحی و معنوی ارضاء می کند و امیرالمؤمنین عليهالسلام چه زیبا فرمودند:
العُلُومُ نُزْهَهُ الْاُدَباءِ؛ دانش ها تفرجگاه دانش پژوهان است. (تصنیف غررالحکم، ص ۴۱)
مهر تأیید خداونددلیلی بر اصالت و فضیلت فرح و شادی بر آن است. حضرت عیسی و حضرت یحیی عليهماالسلام پسر خاله بودند. هر دو پیامبر بودند و در یک زمان زندگی می کردند. اما حضرت یحیی اهل حزن بود؛ حزنی که برای خدا و آخرت است. و حضرت عیسی عليهالسلام بهجت و سرور داشت. برخی افراد با حزن به طرف خدا می روند و برخی با شوق و سرور و بهجت. بر حضرت یحیی عليهالسلام خوف حاکم بود و بر حضرت عیسی عليهالسلام رجاء و امید.
در روایت آمده است که این دو پیامبر با هم برخورد نمودند. حضرت یحیی دید عیسی عليهالسلام مسرور و شادمان است. و خنده بر لب دارد. مناظره دو پیامبر شروع شد.
حضرت یحیی وقتی دید عیسی عليهالسلام متبسم است، گفت: مگر از مکر و عذاب خدا در امانی و خیالت راحت است که این قدر متبسم و خوشحالی؟! چقدر به رحمت خدا امیدواری؟! مؤمن باید یک مقدار هم بترسد.
حضرت عیسی در پاسخ یحیی گفت: چقدر محزونی و گرفته ای! مگر از رحمت خدا مأیوس هستی که این قدر گریه می کنی؟
با یکدیگر بحثشان شد. یک نفر باید بین آن ها قضاوت کند. گفتند: صبر می کنیم تا به ما وحی شود و ببینیم خداوند چه می گوید.
خداوند هم به آن ها چنین وحی فرمود:
( اَحَبُّکُما اِلَیَّ الطَّلِقُ البَسّامُ اَحْسَنُکُما ظَنّاًبی )(شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۳۳؛ منهاج البراعه، ج ۶، ص ۹۴)محبوب ترین شما دو نفر در نزد من کسی است که چهره ای گشاده و لبی خندان دارد. و به من خوش گمان تر است
یکی از برکات صلوات این است که انسان مورد لطف و مغفرت خداوند قرار می گیرد و فرشتگان برای او دعا می کنند. از پیامبر گرامی اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم درباره این آیه سؤال کردند:
( اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبی یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً ) (سوره احزاب،آیه56) خدا و فرشتگان بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و به فرمانش به خوبی گردن نهید.
پیامبر خدا فرمودند:
«هذا مِنَ الْعِلْمِ المَکنُونِ وَلَولا اَنَّکُمْ سَأَلْتُمونی عَنْهُ ما اَخْبَرْتُکُمْ بِهِ؛ این آیه علم مکنون و پوشیده از خلق است. اگر شما درباره آن نمی پرسیدید، من از آن به شما خبر نمی دادم و تفسیر آن را بیان نمی کردم.»
حقیقت این است که خداوند دو فرشته را مأمور کرده و همراه من اند که هرگاه از من نام برده شود و یادی بشود و کسی از امت من بر من صلوات بفرستد، آن دو فرشته برای او دعا می کنند و می گویند: «غَفَر اللهُ لَکَ؛ خداوند گناهانت را بیامرزد!» و خداوند و فرشتگان همه آمین می گویند. و اگر نامی از من برده شد و بر من صلوات نفرستد، آن دو فرشته نفرین می کنند و می گویند: «لاغَفَر اللهُ لَکَ؛ خداوند تو را نیامرزد!» و خداوند و سایر فرشتگان آمین می گویند.
یعنی خداوند دعای فرشتگان را اجابت می کند. بنابراین، اگر کسی می خواهد دعای خداوند و فرشتگان بالای سر او باشد، این ذکر شریف را فراموش نکند.
شهید مطهری (رحمه الله علیه)
پس جمود كه بدتر از جهالت است عبارت است از روح ضدّ تحقیق، عبارت است از حالتی كه مقدّس ترین روحیّه را كه روحیّه ی تحقیق و كاوشگری است از بشر می گیرد. شاید بشود گفت همان طوری كه جمود از جهل زشت تر است، حسّ تحقیق از خود علم مقدّس تر است. علم آنگاه مقدّس و قابل احترام است كه با روح تحقیق توأم باشد. روح تحقیق آنگاه وجود دارد كه بشر به نقص علم و اطّلاعات خود معترف باشد.(مجموعه آثار،ج3،ص335)
حمید کمالی بیان کرد:
اساتید باید حس تحقیق را درطلاب ایجاد کنند که این روحیه نتیجه اش علم و به دنبال آن توانایی است.
نشست علمی با حضور«حجه الاسلام و المسلمین حمید کمالی» مدیر حوزه علمیه برادران اردکان و استاد دانشگاه با موضوع «علم و پژوهش در بیانیه گام دوم» درجمع اساتید مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (س) اردکان برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی مدرسه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) اردکان در این جلسه حمید کمالی بیان کرد: ملاک اقتدار یک جامعه چند چیز است: 1- نیروهای نظامی و تجهیزات نظامی یک کشور2- ذخائر ارضی و پشتوانههای مالی آن 3-حضور ملت و مردم با رابطه مثبت بین دولت و مردم 4- علم و دانش، که طبق فرمایشات رهبری علم و دانایی، توانایی میآورد.
ایشان با توجه به بیانیه گام دوم اذعان کرد که: علوم انسانی پیشرفتی نداشته و این، وظیفه حوزه ها هست که با تاکید رهبری موجبات پیشرفت آن را فراهم نمایند وبرای رسیدن به پاسخ شبهات به جای جستجو در سایتها و پرسیدن از افراد آگاه، یک حوزوی باید حس تحقیق و پژوهش داشته باشد و آن حس را به دیگران منتقل کند.
وی براساس سخن شهید مطهری(رحمه الله علیه) اظهار کرد: جمود که بدتر از جهالت است عبارت است از روح ضد تحقیق، عبارت است از حالتی که مقدس ترین روحیه را، که روحیة تحقیق و کاوشگری است از بشر می گیرد؛ شاید بتوان گفت همانطور که جمود از جهل زشتتر است، حس تحقیق از خود علم مقدستر است. علم آنگاه مقدس و قابل احترام است که با روح تحقیق توام باشد. روح تحقیق آنگاه وجود دارد که بشر به نقص علم و اطلاعات خود معترف باشد.
کمالی براساس سخنان حجه الاسلام قرائتی گفت: طلبه ها در حوزه باید تولید علم، ترویج علم و تحصیل علم کنند. تولید علم و ترویج آن منجر به اجتهاد میشود.
ایشان با طرح سوال از اساتید به اینکه موانع عدم پیشرفت پژوهش در حوزهها چیست؟ ادامه داد: فکر آغاز پژوهش است. ارزش علم نشات گرفته از فکر، هرچند قطره ای باشد با ارزشتر از تانکر پر آب است.
ایشان تفاوت منبر و پژوهش را اینگونه برشمرد: مخاطب منبر غالبا عوام هستند و دایرهی آن محدود میباشد؛ اما مخاطب پژوهش خواص و نخبگان هستند و دائره آن وسیع میباشد.
استاد در پایان براساس بیانیه گام دوم عزت و اقتدار یک کشور را علم و دانش بیان کرده و اینکه هیچ کس نمیتواند این روحیه تحقیق را از یک فرد بگیرد.
وزه و آسان گیری در اسلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله مىفرمود:«بُعِثْتُ عَلَى الشَّريعَةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ ؛خدا مرا بر شريعت و دينى مبعوث كرده است كه باسماحت (باگذشت) و آسان است.» دين اسلام سماحت دارد. به يك انسان مىگويند «سماحة» يعنى انسان باگذشت، ولى «دين باگذشت است» يعنى چه؟ مگر دين هم مىتواند باگذشت باشد؟ دين هم باگذشت است ولى اصولى دارد.
يعنى يك دينِ يك دنده لجوج بىگذشت نيست، در جايش گذشت دارد. يا مىگويد روزه واجب است. واقعاً اگر انسان بدون عذر روزهاى را بخورد گناه مرتكب شده است؛ ولى همين دين مىبينيم در جاى خودش گذشت زيادى نشان مىدهد: «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ». در مورد روزه است؛ مسافر هستى، در مسافرت روزه گرفتن براى تو سخت است، روزه نگير، بعد قضايش را بگير: «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ». مريض هستى: «وَ مَنْ كانَ مَريضاً اوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ ايّامٍ اخَرَ يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛يعنى دينى است باسماحت و باگذشت. حتى وقتى خوف ضرر دارى (لازم نيست صددرصد يقين داشته باشى و ممكن است اين خوف از گفته يك طبيب فاسق يا كافر در دل تو پيدا بشود، ولى به هر حال اين خوف و نگرانى در قلب تو پيدا شده است.
اگر تو خودت در قلب خودت احساس مىكنى كه خوف دارى كه نكند اين روزه بيمارى تو را تشديد كند، همين كافى است و لازم نيست از كس ديگر بپرسى. حتى براى يك پيرمرد يا پيرزن يا يك زن مُقرِب (يعنى زن حاملهاى كه نزديك وضع حمل اوست) لزومى نيست كه خوف ضرر باشد. يك پيرمرد يا پيرزن ممكن است خوف ضرر هم نداشته باشد ولى [چون] به حد پيرى و فرتوتى رسيده [روزه بر او واجب نيست]. اين، سماحت و گذشت است.
اسلام دينى است عملى، دين غير عملى نيست. اتفاقاً از نظر آنهايى كه از بيرون دارند نگاه مىكنند، يكى از چيزهايى كه به موجب آن اسلام همه را جذب مىكند همين سهولت و سماحت اين دين است. پيغمبر فرمود يك نفر مبلّغ بايد مبلّغ سماحت و سهولت اين دين باشد، كارى كند كه مردم به امر دين تشويق و ترغيب بشوند.
ولى اغلب مردم قبول نمىكنند. در صدر اسلام كه تازه تكليف روزه آمده بود، در ماه رمضان جنگ بدر پيش آمد. پيغمبر اكرم فرمود: چون در حال سفر هستيد نبايد روزه بگيريد. مردم مىگفتند: چطور مىشود ما در ماه رمضان روزه نگيريم؟! واقعاً ناراحت بودند كه روزه خودشان را افطار كنند.
ممكن است بگوييد نظر افراد در تشخيص ضرر فرق مىكند. اين غير از آن است كه واقعيت زمان متغير باشد. يك وقت است كه اطبا يا خود شخص درك نمىكند كه روزه براى او ضرر دارد، يك روزى كس ديگرى درك مىكند. يك دهاتى تا وقتى كه روزه او را بيهوش نكند و به تب چهل درجه گرفتار نشود فكر نمىكند برايش ضرر دارد، اما يك نفر طبيب متخصص ممكن است بگويد: آقا، اين روزهاى كه تو امروز مىگيرى و هيچ دردى هم احساس نمىكنى برايت ضرر دارد. من مىدانم كه تو زخم معده دارى، امروز كه روزه بگيرى دوماه ديگر اثر ضرر روزه برايت پيدا مىشود. پس اين روزه براى تو ضرر دارد. يك قدرى تشخيصش عميقتر و دقيقتر است. ولى به هر حال اسلام گفته اگر روزه ضرر داشته باشد [حرام است.] اگر اطبا گفته باشند كه روزه برايت ضرر دارد يا خوف ضرر داشته باشى، نمىتوانى بگويى مگر چطور مىشود كه من در اين ايام احياء روزه بگيرم، چون اگر روزه بگيرى اصلًا روزهات باطل است، بعد هم بايد قضاى آن را بگيرى.
مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج16، ص: 161(سیره نبوی،جاذبه و دافعه)؛مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج21، ص: 173(اسلام و مقتضیات زمان و بخشی از 15 گفتار)
در این ماه شریف که به مهمانسرای الهی دعوت شدهاید، اگر به حق تعالی معرفت پیدا نکردید یا معرفت شما زیاد نشد، بدانید در ضیافة الله درست وارد نشدید و حق ضیافت را به جا نیاوردید و نباید فراموش کنید که در ماه مبارک، که «شهرالله» میباشد و درهای رحمت الهی به روی بندگان به حسب روایات در غل و زنجیر به سر می برند، اگر شما نتوانید خود را اصلاح و مهذب نمایی، نفس اماره را تحت مراقبت و کنترل خود درآورید، هواهای نفسانیه را زیر پا گذاشته، علاقه و ارتباط خویش را با دنیا و مادیت قطع کنید.
جهاد اکبر امام خمینی(ره) ص26